کلبه یه تنهایی
by : x-themes

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

درست اوايل ماه رمضان بود كه براي اولين بار وارد چت روم شدم و اونم فرديس چت!

با خيليها اشنا شدم..دوستانه خوبي بودن...بين اونا يه پسري بود كه من از مغرور بودنش خيلي خوشم ميومد و از رفتارش فكر ميكردم كه 23،24سالش هست...اما يك شب به يكي از بچه هاي چت روم گفت 18سالمه!!!

واقعا تعجب كردم چون رفتارش به18ساله ها نميخورد...خلاصه من اين پسر رو دوست داشتم..هروقت كه به چت روم ميرفتم  وقتي سلام ميدادم همگي سلام ميدادند جز اون پسر...موقع خداحافظي هم تنها اون پسر جوابمو نميداد...

چندين شب گذشت؛؛؛اون پسري كه عاشقش شده بودم با يه پسري تو چت بحثشون شده بود،،من هم به معشوقم همش ميگفتم تورو خدا بحث نكنيد!اما انگار اون حرفه همه رو ميخوند و جوابشون رو ميداد،جز حرف من و جواب من!!!

ديگه كم كم داشتم ديوونه ميشدم از بي تفاوتي هاي اين پسر،،من واقعا عاشقش شده بودم..........

يك شبه ديگر كه دوباره خداحافظي كردم باز هم همه جواب دادند،جز اون...بغضم گرفت...بغضم تركيد..گريه كردم...........

ديگه تحمل نداشتم كه اين عشق رو ازش پنهون كنم!!!!!

به بچه هاي چت گفتم دوستان همتون باي گفتيد جز اوني كه دوست داشتم باي بگه!!بالاخره انتظارم به سر اومد،،،اون پسر به حرف اومد....گفت اون كيه كه دوست داشتي باي بده اما نداده؟؟؟؟؟؟!!!!!بيشتره بچه ها اين سوال رو پرسيدن اما من هم گفتم اون طرف بايد خودش بفهمه كه من منظورم با كي بوده!!!!!!

پسرك همش اصرار ميكرد كه بگو و من هم گفتم طرف بايد خودش بفهمه...پرسيد اون منم؟؟؟؟سكوت كردم....سكوتي تلخ......

يكي از دخترهاي چت گفت ارمين،فكركنم منظورش خوده خودتي...

اره!!!!دختر درست حدس زده بود!!!!من منظورم ارمين بوده..من عاشقه ارمين(ارش) شده بودم و منظورم اون بوده.....

هميشه عطشه توجهش رو داشتم..اما اون هيچوقت به من توجهي نداشت!اصلا انگار تو چت روم وجود نداشتم!!!!

زيره باره حرفه بچه ها نرفتم و اون شخص رو اسم نبردم!!!ارش دوباره گفت ازت خواهش ميكنم بگو كيه اون طرف كه برات مهمه؟؟؟باز هم گفتم نميگم......

پرسيد منم؟؟؟؟دلم ميخواست فرياد بزنم بگم اره،،خودت كسي هستي كه مدتهاست دوست دارم.......... اما انگار مهره سكوت رو لبم زده بودند و انكارش كردم........گفت اگر من اون شخص باشم دنيا برام گلستان ميشه...

بهش گفتم اون پسر بايد خودش بفهمه كه من دوستش دارم...و بعد هم خداحافظي كردم....!!!!!!

شبه بعد شد..دوباره به چت روم رفتم...سلام دادم!!اندفعه ارش هم جواب سلامم رو داد...و دوباره سوالهاي شبه قبلش را تكرار كرد....گفت ميدونم من اون شخص نيستم اما اسم اون طرف رو بده بهت قول ميدم كه به طرف چيزي نگم..گفتم اوني كه برام مهمه و من دوسش دارم و عاشقش شدم خوده تويي...............................

خيلي لحظه ي خوبي بود برام اون لحظه..شمارشو بهم داد..از اون شب شد زندگيم...

اره ارشم تو شدي همه چيزم...همه ي زندگيم...شدي وجودم...عشقم.........

اولين قرارمون رو گذاشتيم تو كافيشاپ!!!!!!!

ساعت داشت كم كم لحظه ي قرار رو نشون ميداد..كم كم حاظر شدم،رفتم پاساژ...طبقه سوم!از پله برقي رفتم بالا،ديگه كم كم به اون چيزي كه ارزوشو داشتم،،داشتم ميرسيدم..رسيدم طبقه سوم!!طبقه سوم دم پله برقي منتظرم بود...اااااه بالاخره از نزديك ديدمش..من از جلو رفتم،اونم از پشته سر اومد و باهم رفتيم تو كافيشاپ...رو يه ميز2نفره نشستيم...روبه روي هم!!!!نگاهش كردم...چشماش..نگاهش... چقدر انتظاره اين لحظه رو ميكشيدم...انگار اون لحظه هيچ چيز نبود جز ارشم و نگاهش...دوست داشتم تو نگاهش غرق بشم....بميرم!!! دستاشو رو ميز گذاشته بود،دستامو بردم نزديكه دستاش،دستاشو اروم تو دستم گرفتم...انگاردنيا رو تو دستام گرفته بودم....چقدر عاشقه اون دستا بودم...بهم نفس مي داد..جون ميداد...دستاشو محكم فشار ميدادم...فقط همديگرو نگاه ميكرديم بدونه هيچ كلامي...چقدر اون سكوت رو دوست داشتم....دوست داشتم زمان بايسته اما......!ديگه بايد كم كم ميرفتم اما دوست نداشتم تركش كنم ،نميدونستم دفعه ي بعدي كي ميشه كه ببينمش...ازش خداحافظي كردم  رفتم...به خونه كه رسيدم زنگ زد و صحبت كرديم و گفت اندفعه رو صندليه چند نفره بشينيم كه بقل دسته هم بشينيم..من هم قبول كردم.. قراره بعدي رسيد،همون پاساژ و همون كافيشاپ قبلي!!!

اندفعه بغل دسته هم نشستيم..باهم حرف زديم و دوباره به هم نگاه كرديم..همون نگاهي كه براش ميخواستم بميرم...دستشو انداخت دور كمرم،اااااااااااه چه حسه خوبيه دوست داشتم همون لحظه زمان رو نگه ميداشتم..منو نزديكه خودش برد سرمو گذاشتم رو شونه هاش.. در گوشش اروم گفتم دوست دارم..........خيلي لحظه ي خاصي بود....تو بغلش گريه كردم..گفت گريه نكن گريم ميگيره..گريم واسه اين بود كه ميدونستم اين عشق پايانه قشنگي نداره......

قراره بعديمون رسيد....همون جاي هميشگي!!!اين ديدار يجوري ديگه بود..انگاري دلم ميگفت اخرين ديداره!!پيشه هم نشستيم دستامونو تو دسته هم گرفتيم خودم بودمو خودش بدونه هيچ مزاحمي.....دستشو انداخت پشته كمرم منو نزديك خودش برد گرماي بدنش ديوونم ميكرد، محكم منو به خودش چسبوند اومدم يكم جلوتر لبامونو نزديكه هم برديم......اااااه  قلبم ميلرزيد،نفسم حبس شده بود...داغيه لباش اومد رو لبم...چشمامو بستم اروم..لبام خيس شد....نميدونم اون لحظه رو چطور توصيف كنم..بخدا هوس نبود..عشق بود..يه عشقه پاك.....بهترين احساسه زندگيم بود...احساسي كه زود تموم شد...اين چند وقت بهترين روزام بود اما بعدش همه چيز بهم ريخت با فهميدنه خيلي چيزا....... فكر بد نكنيدا چيزاي بدي نبوده..ارشه من ماهه.....

الان چند ماهي ميگذره از اون روزاي خوب...انگار يه خواب بود.......كاش هيچوقت از اون خواب بيدار نميشدم........كاش!!!!!الانم دوباره باهميم اما انگار اون روزا همش خواب بود....يه خوابه رويايي!                                                                                     ارشم؟؟ درسته كه فهميديم براي هم نميشيم و منو تو جفته هم نيستيم،،اما هيچوقت فراموش نميشي..باور كن من دوست دارم......عاشقتم تك ستاره ي زندگيم.....

 

                               شعله زد عشق و من از نو،نو شدم،پر شدم از عشقه تو مملو شدم،شوق شيدايي مرا از من گرفت،

                       من به تو برگشتم از تو،تو شدم..اااه با تو من چه رعنا ميشوم،اااه از تو من چه زيبا ميشوم،عطر لبخند خدا ميگيرمو

                     شكل اواز پريها ميشوم...با تو من هم جامه ي شب ميشوم،هم تپش با گرگر تب ميشوم،با تو من هم بستر گلبرگهام از،

                     شكفتنها لبالب ميشوم،،،اااه هستي جز تمناي تو نيست،اااه لذت جز تماشاي تو نيست،يك نفس دور از تو باشم مرده ام،

                     زندگي جز مرگ در پاي تو نيست...

                            شعله زد عشق و من از نو،نو شدم،پرشدم از عشقه تو مملوشدم،

شوق شيدايي مرا از من گرفت،من به خود برگشتم از تو،توشدم........

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید



†ɢα'§ : مطلب ارسالی ازشقايق,
سه شنبه 28 آذر 1391 21:17 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد